به عکس تولستوی نگاه کنید. چهکسی جز صاحب این عکس میتوانست جنگ و صلح را بنویسد؟ بیشک فقط همینگوی با آن قیافه و هیبتش میتوانست نویسندهی وداع با اسلحه و خورشید همچنان میدمد باشد...
به عکس تولستوی نگاه کنید. چهکسی جز صاحب این عکس میتوانست جنگ و صلح را بنویسد؟ بیشک فقط همینگوی با آن قیافه و هیبتش میتوانست نویسندهی وداع با اسلحه و خورشید همچنان میدمد باشد. قصههای کارور شبیه صورت کارور است و صورت چخوف شبیه داستانهای چخوف است. عکس بوکوفسکی را که دیدهاید؟ عینا شبیه داستانها و شعرهایش نیست؟ صورت لوئیس بونوئل انگار یکی از شخصیتهای فیلمهایش است و بیبروبرگرد صاحب این صورت باید خاطراتی شبیه به آنچه در با آخرین نفسهایم گفته، داشته باشد. خیلی از نقاشها، شعرا، مجسمهسازان و آهنگسازان شبیه آثارشان هستند یا آثارشان شبیه خودشان است. فیلمهای سام پکینپا را کنار عکسی از پکینپا بگذارید. به عکس کارگردان پدرخواندهها نگاه کنید. فیلمهای اسکورسیزی یا برگمان یا برادران مارکس را ببینید و بعد به عکس اسکورسیزی و برگمان و برادران مارکس نگاه کنید... .
فیلمهای وودی آلن هم مثل صورت وودی آلن است. به نظر ساده میآید. به نظر خودمانی میآید. به نظر خندهدار میآید. ولی آن چشمها و ابروهای خندهدار از زیر عینک با وجود اینکه راحت با ما ارتباط برقرار میکنند، با وجودی که ساده و صمیمی به نظر میرسند، اما انگار حرفی یا رازی پنهان دارند که برای اینکه تلخیاش را بگیرند قرار است بهشوخی بگویند از کنار این چهره نمیشود آسان گذشت. نمیشود فراموشش کرد. صورتش از آن صورتهایی است که وقتی یک بار میبینیم دیگر یادمان نمیرود. هم خندهدار است، هم نافذ و حتی ترسناک. خود آلن در کتاب گفتوگویش با اریک لاکس میگوید: «مخاطبان دوست دارند من را روی پردهی سینما تماشا کنند. باورش برایم مشکل است...